بود در پرده صوت عندلیبش

جمعه 6 اسفند 1400
22:23
اصغر

چو آمد سوی باغ بیگم‌آباد

صبا در رعشه جاوید افتاد

ز بس دهشت، درین پاکیزه گلشن

نگیرد یاسمن را خار، دامن

گل آن باغ را از بس حیا بود

نگاه نرگسش بر پشت پا بود

برون ناید ز کاخ از شرمساری

نسازد غنچه را تا گل عماری

نچیند باغبان اینجا گل از بار

که یاد چیدن گل، بردش از کار

نباشد جز گل شب‌بو درین باغ

نسیم صبحدم گو داغ شو، داغ

چه رنگ است ارغوان این چمن را

که رنگین می‌کند حرفش سخن را

صبا را سنبلش کی می‌دهد باج

پریشانی ز دل‌ها کرده تاراج

به دامن سایه خود چیده از خاک

حلال لاله بادا دامن پاک

عذار سبزه این باغ خرم

عرق‌ناک است روز و شب ز شبنم

ز بس درس ادب گوید ادیبش

بود در پرده صوت عندلیبش

چه حرف غنچه می‌کردم زبانزد

زبانم دامن دل بر میان زد

به گرد این چمن، بی منت خار

تماشایی ز مژگان کرده دیوار

درین بستان‌سرا از سرو و شمشاد

ز هر جانب عیان صد محشرآباد

ز بس گیسوی سروش بود پرتاب

به گردن قمریان را طوق شد آب

ز سروش سایه کی می‌ریخت بر خاک؟

قیامت قامتش می‌بیخت بر خاک


[ بازدید : 23 ] [ امتیاز : 0 ] [ نظر شما :
]
نام :
ایمیل :
آدرس وب سایت :
متن :
:) :( ;) :D ;)) :X :? :P :* =(( :O @};- :B /:) =D> :S
کد امنیتی : ریست تصویر
تمامی حقوق این وب سایت متعلق به نورگرام است. || طراح قالب avazak.ir
ساخت وبلاگ تالار اسپیس فریم اجاره اسپیس خرید آنتی ویروس نمای چوبی ترموود فنلاندی روف گاردن باغ تالار عروسی فلاورباکس گلچین کلاه کاسکت تجهیزات نمازخانه مجله مثبت زندگی سبد پلاستیکی خرید وسایل شهربازی تولید کننده دیگ بخار تجهیزات آشپزخانه صنعتی پارچه برزنت مجله زندگی بهتر تعمیر ماشین شارژی نوار خطر خرید نایلون حبابدار نایلون حبابدار خرید استند فلزی خرید نظم دهنده لباس خرید بک لینک خرید آنتی ویروس
بستن تبلیغات [X]